دور زدن ممنوع

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اربعین نوشت

    نظر

امسال هم تموم شد.اربعین.نذری مادربزرگ.

دلم تنگ شده بود برا اربعین های کوچکی.همه بودنددور هم سبزی پاک میکردند و کارای آش شله قلمکار مادربزرگو.سی چهل نفر فقط میومدن مینشستند سبزی پاک میکردند.تا شب درگیر بودیم و بعد تا صبح آش و هم میزدند.همه تو ایوون مادر بزرگ میخوابیدم.همه بودند.بابابزرگ مهربونم.خاله و همه فامیل.یه جورایی شده بودید دید و بازدید و عزاداری.

چند سالیه به فرمایش دایی آش جای خودشو داده به حلیم.درسته حلیم هم کار داره اما دیگه حال قبلو نداره.دیگه زیاد کسی هم نیست.جای بزرگی چون بابابزرگ خالیه.دیگه کسی نیست همه رو جمع کنه.این روزگار 10 سال بعد از رفتنته باباجون.دیشب فقط خودمون بودیم.یه چند نفری عصر سر زدنو رفتند.میترسم همین خودمونی ها هم تا چند سال دیگه ریزش پیدا کنن دیگه پای دیگ نیان!

انگار هر چی بزرگتر میشیم احوالاتمون هم گندتر میشه.

اربعین یکی از روزای سنگین عزاداریه.

حالم اصلا خوب نیست.هم حرص خوردم ، هم دوباره سرما.

پی نوشت:

خواننده عزیز اگه اینجا گذر زدی بدونید محتاج نفس خوب دعای خیرتون هستم.

هذا من فضل ربی