سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دور زدن ممنوع

صفحه خانگی پارسی یار درباره

روز نوشت1

    نظر

امروز هم گذشت.هرچی میگذره دلتنگیم بیشتر میشه.

این هفته هم نشد برم بهشت زهرا(س).دلم حرم حضرت عبدالعظیم میخواد.دلم گریه میخواد.دلم سکوت وتنهایی میخواد.

دلم کربلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا میخواد.

درس نمیخونم.دلم کتاب خوندن میخواد. صفور داره میپره...انشالله خیر براش پیش باشه.

دیروز بچه ها اومدن دیدنم.

حالم ناخوشه.

بهترین دعا از زبون آیت الله امجد.خیر الدعا الستغفار.

همین.

هذا من فضل ربی


یاد نامه

    نظر

امروزبا سمیرا تلفنی حرف زدم اونم دلتنگ بود... اولش پیام داد ناهارتونم که خوردید دارید برمیگردیدبه یاد هفته پیش.

مامااااااااااااان.بدجور دلم گرفته.من میخوام دوباره برم.الان تو ریدر یه پست جالب خوندم.+

کلاس هم خوب بود .حرفی که نبودم سخت بود.اما حالا دیگه میتونم بنویسم السلام علیک یا ابا عبدالله.ذوق زده شدم.

سوغاتی بچه ها و استاد رو هم دادم.

امروز رفقا کلی زحمت کشیدن زنگ زدن.زیارت قبول گفتن.خدایی چقدر شوق کربلا زیاده.

دارم به سوال استاد فکر میکنم.هنوز جوابی درست پیدا نکردم.

استاد پرسید اگه از شما بپرسن که تو کی هستی چه جوابی میدی؟ سوای اعتبارت دنیوی(اسم و شغل و..)یا غیر از عبد و...باید فکر کنم.

هنوز اینجا از دغدغه ننوشتم .چرا؟

 

***خدایا مهناز مشکلی نداشته باشه.خودت کمک کن.یا ارحم الراحمین.

هذا من فضل ربی.


دلتنگی

یاد هفته پیش که موفتم گریه ام میگیره...از کاظمین تازه رسیده بودیم کربلا...

بهت و حیرت. من وکربلا.

باورم نمیشد.خیلی سعی کردم قدر بدونم اما هنوز آه حسرت میکشم.

چه رویایی بود.مثل یه خواب کوتاه.یا امام حسین (ع)دوباره تکرارش کن برام.

حالم خرابه .موقع وداع به خودم میگفتم برا چی میای که جون بدی و برگردی.

کاش جایی رو داشم که برم بشینم تنهایی گریه کنم.

الان داره اشکم میاد.خداااااااااااااا.

 

خیلی بی شوره.دلم شکست . وقتی مامان گفت اون حرفا رو به دایی زده .من براش آرزوی خوشبختی کردم.بعضی آدما چقدر .؟؟

حالا حکمتو میفهمم.خدایا شکرت بابت هرچی که دادی و ندادی.

امیر بهم گفت: مواظب خودت باش تا چهل روز زائر امام حسینی.گفت : من که پروندم دوباره برم تا چهل روز مواظب باشم.گفتم خوب اگه اینطوریه منم میپرونم تا دوباره برم.

چه زمونه بد وکثیفیه.حالم بد میشه.

یه جورایی حالم بده.

چقدر عنوان زدن سخته!!!!!!!!!!!

هنوز نمیدونم نوشتن تو اینجا چقدر درسته.شاید حذفید.

هذا من فضل ربی


کربلا

کربلا ,     نظر

ای که مراخوانده ای راه نشانم بده...گوشه ای از کربلا جا مکانم بده...

و گویا آقا اذن داد...

خدایا خودت به خیر کن..

کلی پیام و جواب وکلی تلفن و کلی التماس دعا...

من لایقم .!

هنوز باورم نمیشه.

هذا من فضل ربی


اندر احوالات 1

    نظر

چهارشنبه بود که رایانه عزیزمان ترکید و امروز بعد چهار روز از خونه آبجی آن شدم..

امروز رفتم نمایشگاه..خوب بود بهتر از پارسال ..منظورم خلوتی بودنشه جمعیت بیکار هم کمتر بودن...شش هفت تایی کتاب خریدم دل خیلی کتاب میخواست بعضی ها قیمتش بالا بود ترجیحتا قرض میگیرم و میخونم..

فقط یه روز مونده یعنی میشه ...

حالم گرفته شدا میگن حاجی میخواد نیمه شعبان بره کربلا..منم بطلب..

هذا من فضل ربی


مختلفانه

امروز هم یه روز دیگه.

آموزش و پرورش گرامی بعد از چند وقت تو بوق و کرنا کردن استخدام رشته اینجانب را نمیخواد میخواد اما از رجال.

متاسفم.فقط امیدوارم اونایی که شرکت کردن موفق باشن و خیلیا از قبل آزمون استخدام نشده باشن.

دارم به این موضوع فکر میکنم که اگه آشنا نداشته باشی باید قید کارو بزنی.یا هم بلند شی هر جای مزخرفی که گفتن بری سرکار.

که اصلا هر محیط تو کتم نمیره.

امروز روز اول کاری و بیکاری بود.هیچی نمیدونستم.دست و پا شکسته توضیح دادن و رفتن.مامان راست میگه فکر کنم یه خوده وقت تلفیه.مسئولش خوب بود.

هنوز تردید توم موج میزنه.

اخبار گفت یازدهمین مجسمه هم دزدیده شد.معلوم نیست مسئولین محترم کجا هستن.؟

دکتر داره صحبت میکنه؟چقدر راحت حرف میزنه.

چقدر مختلف شد.

همچنان دنبال یک لیوان سکوتم.

هذا من فضل ربی


دغدغه

چه روز سختی بود.پر دغدغه.

خدایا میشه بیشتر کمکم کنی.یعنی طلبیده شدم.؟

هنوز وقت نشده در این مکان از دغدغه هام از دور زدن ممنوع بگم.

یعنی الان تخلیه شدم؟چه میدونم ؟

هذا من فضل ربی


اندر حال

چه حالی داره فقط برا خودت بنویسی.ناشناس.

هنوز نمیدونم زیر قولم زدم ..اینجا نوشتن یه جوریه.

مامان نمیگه مخالفه اما مایل نیست برم آموزش و پرورش،میگه بیگاریه.مگه محتاجی که برا چندر غاز میری.هنوز نرفته اعلام ..اما به جاش یه محیط خوبی داره.همون که میخوام تقریبا.

اما برا یه مدت خواهشا بزار.

دیشب یادم رفت برم دوباره سر کلاس.آخر از موسسه پژوهشی پرتم میکنن بیرون.

قول میدم اهل شم از شنبه درس بخونم.فقط موسسه رو ها.

راندمان کتاب خوندن اومده پایین.

این روزا که میاد همش حال و هوای مکه رو دارم.پارسال این موقع ها دنبال برنامش بودیم.فکر کنم به موعدش برسم پر پر شم.میخوام.

امروز نیز میرم محمود.

دیگه حوصله ندارم از آزمون استخدامی مزخرف دانشگاه بنویسم.شاید بعد.

هذا من فضل ربی