سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دور زدن ممنوع

صفحه خانگی پارسی یار درباره

در هم

    نظر

به سلامتی دیروز رفتیم یه عدد گوشی خریدیم از نوع سی 902.هنوز خیلی به دلم نچسبیده.دست خودم نیست.حالا همه به کنار باید جواب یه ملت فضول هم بدم که چرا گوشی عوض کردم.بابا به جان خودم اون یکی خرابه هنگ میکنه.جالب اینجاست که نمیتونم با پیام کوتاه این کار کنم یادم رفته.همه به کنار علاالدین روز جمعه رفتن چه لذتی داره.خلوت.دیگه لازم نبود همه حواست به این باشه که کسی بهت نخوره.بدون دغدغه دنبال گوشی گشتم.آقاه گوشی خوب داد اما خرت و پرت ریخت روش گرون شد.

جام جهانی هم شروع شد.حس خاصی ندارم. همین.

بنده خدا این موسوی گرخیده .کاملا واضحه از ترسشون که ضایع نشن راهپیمایی شون رو لغو کردن.وای این کروبی واقعا جوکه.میگه آنقدر تو فشاریم که نمیتونم برم سر قبر بابام.

یکی بیاد بی بی سی و جمع کنه .خودش کشت از بس گفت پارسال اینطور بود و اونطور.

حسین پیام داد داره گرفتار میشه.بسی خوشحال شدیم.چقدر هم بدش میاد از این گرفتاری؟

فردا تولد هدی هستش.دوست دبیرستان.رفیق شفیق.همه جا با هم.اون پرید.یه کوچولو دور شدیم.حالا خیلی.دلم تنگ شده براش.برا اون روزای مدرسه و شیطونیاش.زمان چقدر زود میگذره.

دلم کربلا میخواد.

هذا من فضل ربی

 

 


انتخابات نوشت

    نظر

یاد پارسال که میفتم حالم بد میشه.این موقع ها بود که همش تو استرس و اضطراب بودم.روزای پر هیجان و سختی بود .که کی قراره چهار سال ریئس جمهور باشه.

دیروز وقتی یه فیلم مربوط به زمان انتخاباتو می دیدم واقعا به حکمت و اثر دعا یقین پیدا کردم.خیابون ولیعصر نشون میداد که یه عده دختر و پسر با هم میرقصیدن.(دهنم از رقص پسرا وا مونده بود.واقعا جای زن و مرد عوض شده.با خودم فکر میکردم پدر این دخترا نه غیرتشون کجاست؟ تا اون موقع شب.بعضی اعمال تحت هیچ شرایطی برام قابل تعریف نیست.). حالا. اما اینور قضیه غالب بچه های ما مشغول دعا بودند.این است خداوند حکیم.

الان هم داشتم از اون شبکه سراسر دروغ یه سری فیلم به اصطلاح خودشون نشون میداد که مثلا بیطرف بود و کاملا معلوم بود طرف کی بود.تا تونست بسیجی را مورد حمله قرار داد.از خراب کردن شهر و آسیب رسوندنو ،شهید کردن بچه های بی گناه هیچی نمیگه..دلم سوخت برای خودم، برای خودمون که نشستیمو میدان راحت دادیم دست یه مشت آدم احمق . اونور نشستنو دارن برامون حرف میزنن.

جایی که ما باید از مظلومیت خودمون بگیم که چطور رای مون بردن زیر سوال و چند ماهی مملکت علاف خودشون کردنو کلی خسارت زدن.جالب اینجاست به قسمتایی میرسید که طرف شعار میداد صورتش تار میکرد که به اصطلاح شناسایی نشن.از همه جا حرف زد که چرا اینجوری شد و تمام مردم ناراحت هستن وچی و چی...اما از نه دی و 22 بهمن هیچی نگفت که ای بابا اگه اونا تموم مردم هستن پس اینا کی هستن.؟

هفته پیش که داشت این شرکتای هرمی رو نشون میداد بنده خدایی گفت واقعا مردم آنقدر زود باورند.؟واقعا اگه آدم یه کم تامل کنه تو برنامه های اونوری معلومه که چی میگن.پس آدمایی که باور میکنن خیلی.... .

همون موقعه ها فکر میکردم که میگن رای مون رو پس بدید خوب بابا رایشون و پس بدید.فکر کردن اومدن یه رای دادن صاحب مملکتن.واقعا بعضی مواقعه هر چقدر هم برگردی جز تاسف چیزی عایدت نمیشه.

خدا آقامون و حفظ کنه. خدا لعنت کنه هر کی آقا رو اذیت کنه.

باشه سر یه فرصت باید از خیلی مسائل حرف زد.

با برنامه جدید نیروی انتظامی هم زیاد موافق نیستم.هی شل کن،سفت کن راه انداختن. خوبه با یه روال ثابت و منطقی.

امروز بنت الهدی اومد دیدنم ، بابا نظر برام هدیه آورد.ذوق زده شدیم بسی.کتاب بهترین هدیه زندگی میتونه برام باشه.اما نمیتونم بخونم تا بعد امتحانا.

هنوز یه جایی که کپی با قیمت مناسب بکنه پیدا نکردم.جزو مردم دستم مونده.چیکارکنم؟

دلم میخواد برم تو بعضی وبلاگ ها نظر یزارم و ...اما از ترس اینکه دوباره خونه تنهاییمو از دست بدم و شناسایی بشم صرف نظر میکنم.

به تاریخ فردا روزیه که به سمت شهر عشق حرکت کردیم.یه ماه .چه زود.

+بیانیه وبلاگ نویسان ارزشی در حمایت از حماسه حضوردر انتخابات 88

هذا من فضل ربی


یه روز خسته کننده

    نظر

بعد از یه روز خسته کننده و پر از حرص و جوش تو سر زدن واقعا آخر شبتم با این سریال آشپز باشی خرابتر بشه.حالمو بهم میزنه رفتار شوهر خواهره.یکم هر.. است.بعد میگیم چرا جامعه اینطور شده؟چرا جوانا اونطور شدن؟به نظر بار منفیش بیشتر از مثبته. در یک کلام متاسفم.بهتر که نمیبینم.البته مجبورم بشنوم.

امروز تو راه برگشت وقتی دم یه کافی شاپ دیدم (غالبا میبینیم)نوشته از ورود خانم های بد حجاب معذوریم.باید تصحیح کنن از ورود خانمهای با حجاب معذورن.واقعا بری توشون نگاه کنی کمتر با حجاب میبینی، ولی اصلا نمیبینی.

این بحث سید حسن خمینی حسابی داغه.قرار هم نیست سرد بشه انگار.یکی میگفت مردم برداشتند بردن حرم شعار بدن.خندیدم گفتم والله ما که بیرون حرم بودیم کسی سازمان یافته نبود.از هر طرف یه صدا بلند میشد بقیه هم همراهی میکردن.

اما تذکرات آقا رو نباید فراموش کنیم.

حرفای دیشب آقای صفار هرندی خیلی خوب بود.همیشه هست.کلا خیلی از خودشون و شخصیتشون خوشم میاد.

یک نکته از هزاران..20:30 هم جالب بود.

این شبکه اهل بیت عجب شبکه ای .مال شیعیان افغانستانه.

طرح ضیافت اندیشه رو ثبت نام کردم.خدا کنه دانشجوی مجازی رو هم قبول کنن.گفتن قبوله.میترسم یادشون بره.حالا اگه خیر سرمون فارغ التحصیل نشده بودیم ، فارغ التحصیل میخواست.

حوصله ام سر میره عادت به آرامش کاری ندارم.دلم یه فعالیت فرهنگی ، اجتماعی توپ میخواد.خدایا همه جوره خودت کمک کن.الخیر فی ما وقع.

فردا کلاس دارم مشقام ننوشتم.

دیگه همین

هذا من فضل ربی


حرف نوشت

    نظر

دور بودن دو سال و اندی از وب نویسی و نوشتن باعث شده حس کنم دیگه قدرت نوشتن ندارم.

هم میخوام بنویسم هم نمیخوام.

به مامان میگم یه چی میخوام بگم دعوا نکنیا.میگم مامان میشه ثبت نام کنم کاروان آزادی برم غزه.بنده خدا مامان .مبهوت نگام کرد.خودم فهمیدم خراب شد یه لبخند زدم که مزاح بود. اما میخوام برم.

میشه یه اتفاق بیوفته من پرتاب شم بحربن ، لبنان و...

بی بی سی تب داره.میگه دیروز جمعیت صد ها هزار نفری.برو بابا.روانیا.

یه بنده خدایی از بعد از انتخابات هر روز تو پیام رسان پیامای خزعبلی میفرستاد یه چند وقتی پیداش نبود حالا دوباره از دیروز راه افتاده هی میگه کجایید به نوه امام بی احترامی شده .(اگه روش میگه نوه امام وکشتن).کجایید و از این حرفا.حالا قراره فردا بریزیم تو خیابون بانک و سطل آشغال آتیش بزنم هرکی پایه اس بیاد.دی

چقدر فرق هست بین سید حسن نصرالله و سید حسن خمینی؟

یکی بیاد منو دریابه.خدا خودش درست کنه.دارم شهید میشم.بابا میخوام برم تو مدارس جنوب شهر کار کنم؟مگه چیه؟چرا همه تعجب میکنن ومیخندن؟جنوب شهر دوست دارم.

سالروز آغاز زعامت و رهبری " امام خامنه ای" حفظة الله مبارک.

هذا من فضل ربی


14 خرداد نوشت

    نظر

امروز با صفور رفتیم مرقد .ساعت 30/8 مترو تهرانپارس.دیشب کلی چونه زدیم بنده  گفتم ساعت 9 ولی گفت دیره ساعت 30/8 .به موقع رسیدم ولی رفیق شفیق با یک ربع تاخیر تشریف فرما شدن.

همونجوری که حدس میزدم شلوغ با امکانات کم.

یه سر کوتاه به شهدا هم زدیم .دلم بیشتر میخواست .نشد برنامه حرم شروع میشد.مجبور به بازگشت شدیم.

یه شدت گرم بود

بنده خدا مردمی که از شهرستان اومدن.بماند که اغلب  میدونستیم آقا نماز میخونه به خاطر روز جمعه، اما این یه هفته که اعلام کردن معلوم نیست چیکار میکردن تو مرقد که بی نظمی بیداد میکرد.؟!

خودم باید آستین بالا بزنم برم بشم مسئول ستاد 14 خرداد . دی

چند سالی یا 14 نمیرفتم یا عصرش با بقیه میرفتم.اینبار هم به خاطر عشقم و زندگیم رفتم.چیکار کنم آقامه رهبرمه دوستش دارم.

حرفای احمدی نژاد هم خوب بود.

وای چه بد شد صحبت های سید حسن. البته بدم نیومدا.یا اینوری یا اونوری. ما که بیرون بودیم مردم چه کردن.بعید میدونم اندک بودن.بیرونیا که اندک نبودن.واقعا مردم همه چیو میدونن.

صحبت های آقا هم که حرف نداره.

 نماز خواندیم.

با مصیبت زیاد رسیدم خانه .

اما بسی لذت بردیم.

روح امام راحل شاد و انشالله از ما راضی باشن.کاش اندیشه امام و رو بتونیم عملی کنیم.

السلام علیک یا روح الله.

حاشیه نوشت:

* قربان آقای خوبی ها بروم که اینچنین مهربونه .سید حسن مورد تفقد قرار دادن.دوستت دارم عزیزم.

** جای شبهه نباشه خدای ناکرده.بنده هر سال که میرفتم مراسم 14 خرداد بعدش مریض میشدم.به خاطر این گفتمااا.

*** آقا سید حسن! اگر هزار و چهارصد سال دیگر هم بگذرد...

هذا من فضل ربی


روز نوشت 2

    نظر

هیچ و همین

فردا نمیدونم قسمت بشه برم یا نه؟تا حالا که خبر نداده.

حرم میرم.به خاطر اینکه آقا نماز میخونه.واقعا 14 خرداد حرم امام دوست ندارم.

دیشب هم قسمت نشد برم هیئت!

اگه مشهد انشالله آقا بطلبن بشه 15 با این حساب 2تا امتحان پر...چیکار کنم؟

چقدر تو زندگی یه موقعه هایی همه چی بیخودی به هم میپیچه ها؟

دارم فکر میکنم واقعا انگار دوباره وب نویسی رو شروع کردم.

میگن شوخی شوخی جدی میشه ها.

فعلا همین

هذا من فضل ربی


اینجا ولیعصر است..

    نظر

اندر احوالات خیابان ولیعصر..

اینجا ولیعصر است..

اینجا ولیعصر است برگه ای زرد درختان در آخرین ماه بهار روی زمین میریزد و رنگشان پریده است.

ایجا ولیعصر است دختران و  پسران دست در دست هم خنده و شوخی راه میروند.

اینجا ولیعصر است دختران بزک کرده و مردان زن نما .

اینجا ولیعصر است زنان دست فروش .

اینجا ولیعصر است مغازه های پر زرق وبرق آدم ها را به خود میکشد.

اینجا ولیعصر است جلوی چشمان مه آلود است.دخترک با چهره معصوم سیگار میکشد.

اینجا ولیعصر است و...

اینجا ولیعصر است و هیچ نشانه ای از ولی عصر (عج) نمیابی.

اینجا  ولیعصر است جلوی چشمانم تار میشود و اشکی است که میخواهد سرازیر شود و مانعش میشوم.

 

...نوشت:

دیروز هم با کلی خستگی گذشت.

از صبح تا 2 کار بعد سمینار.سمینار خوبی بود خصوصا صحبت های دکتر.

دیروز وقتی از خیابون ولیعصر رد میشدم فکر میکردم این وسط چقدر با چادر جیغم.و از اینکه تو خیابون ولیعصر با چادر راه میرفتم لذت میبردم.

چقدر این چند وقته همه میرن کربلا.؟انشالله روزی همه شه.دل منم میبرن.

هذا من فضل ربی

 


گریه نوشت!

    نظر

روزنوشتم ، شب نوشتم ودغدغه نوشتم و... نمی آید.چه کنم ؟

گریه نوشتم می آید.!

هر کی میره کربلا اینطوری میشه.

دلم برا امام رضا تنگ شده.اگه برا مبعث نبود میرفتم.

همچنان با افتخار درس نمیخونم.

مجبور شدم برای اینکه برم دعای ندبه جمعه (دانشگاه امام صادق(ع))باج بدم.باهاش برم .خدا کنه بطلبن.حکما ارزش داره.

دلم روضه و گریه وکربلا میخواد.

 عمریو گریه کردم برای آقام...جونیمو به پای آقام..همیشه دلم تو هیئت بی قراره بوی سیبه..توی شبای غریبی خیلی قلبم بی شکیبه..

سلحشور میخونه..

عاقلان نخوانند(قشنگه)

هذا من فضل ربی